سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خـطـ خـــــــــطـی

عارفی را دیدند مشعلی و جام آبی در دست ،

پرسیدند : کجا میروی؟



گفت : می روم با آتش ، بهشت را بسوزانم

و با آب جهنم را خاموش کنم ،

 تا مردم خدا را فقط به خاطر عشق به او بپرستند،

نه به خاطر عیاشی در بهشت و ترس از جهنم

نوشته شده در چهارشنبه 91/11/18ساعت 11:17 عصر توسط ابوالفضل نظرات ( ) |


نوشته شده در چهارشنبه 91/11/18ساعت 11:15 عصر توسط ابوالفضل نظرات ( ) |

در زندگی

هرکسی را که دوسـت بـداری از او ضعیف تری

زیرا برای "راضـی نگـه داشتـنش"

حاضری دست به هرکار اشتباهی بزنی ...


نوشته شده در چهارشنبه 91/11/18ساعت 11:13 عصر توسط ابوالفضل نظرات ( ) |

از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر

یادگاری که در این گنبد دوار بماند


اینا از اون موقع که گفتن با هم تا آخرش هستیم....

رو حرفشون هستن...حسودیم شد....

 


نوشته شده در چهارشنبه 91/11/18ساعت 11:7 عصر توسط ابوالفضل نظرات ( ) |

 

 

بین رک و راست حرف زدن 

 با بی چشم و رو بودن

 

 تفاوتی است به ژرفای حماقت نادان...

خیلی احمقی اگه فکر کنی آدما

تو شوخی دلشون نمی شکنه


نوشته شده در چهارشنبه 91/11/18ساعت 11:6 عصر توسط ابوالفضل نظرات ( ) |

قله ای که یک بار فتح بشه؛

تفریحگاه عمومی می شه؛

پس مواظب قله ی دلت باش ...




نوشته شده در چهارشنبه 91/11/18ساعت 1:13 عصر توسط ابوالفضل نظرات ( ) |

بچگی ما که به تیله بازی گذشت

به این میگن پسر

ما حروم شدیم


 

 

.

 

 

.

 

 




نوشته شده در چهارشنبه 91/11/18ساعت 1:12 عصر توسط ابوالفضل نظرات ( ) |

میدانی...

بعضـی ها را هرچه قدر بـخوانی ... خسته نمیشوی !


بعضـی ها را هرچه قدر گوش دهی ... عادتــــ نمیشوند !

بعضـی ها هرچه تکرار شوند ... باز بکرند و دستــ نـخورده !


دیده ای ؟!

شنیده ای
... ... ؟!

بعضـــی ها بی نهایتـــ ــ ـند !

مـــــثل مـــــادر




نوشته شده در چهارشنبه 91/11/18ساعت 1:9 عصر توسط ابوالفضل نظرات ( ) |

اولش دلت برا اون "آدم" تنگ میشه...،

بعد برا "اون روزاتون" تنگ میشه...،

آخرش...

دلت برا خودت تنگ میشه،...آدمی که تو اون روزا بودی!!!




نوشته شده در چهارشنبه 91/11/18ساعت 1:8 عصر توسط ابوالفضل نظرات ( ) |


نوشته شده در چهارشنبه 91/11/18ساعت 1:7 عصر توسط ابوالفضل نظرات ( ) |

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >


قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت